پدیده تفسیر را نمیتوان دارای آغازی مشخص در تاریخ بشر دانست. انسان همواره در برابر پدیدههای مختلف هستی، واکنشی ذهنی از خود نشان داده است که بر آن، نام فهم نهاده و بیان توضیح آن به دیگران را تفسیر خوانده است. با این حال هرمنوتیک را نمیتوان همزاد پدیده فهم و تفسیر دانست. موضوع هرمنوتیک در دو قرن اخیر پس از استحاله فلسفه از وجودشناسی بازمانده از مدرسه اسکولاستیک به ذهنشناسی کانت، بیش از پیش محور توجهات و تأملات فیلسوفان و متألهان در حوزههای مختلف فلسفه، الهیات، زبانشناسی و... بوده است.
در واقع معرفتشناسی کانت را میتوان سرآغاز پیدایش دانش هرمنوتیک دانست؛ زیرا تا پیش از این دوره دانش تفسیر متون در گفتمانی دستوری در انحصار الهیات مسیحی جهت توضیح گزارههای کتاب مقدس بوده و در نتیجه از حوزه مطالعات فلسفی برون افتاده بود. از این روی تفکیک کانت میان نومن (شیء فینفسه) و فنومن (پدیدار) که موجب چرخش فلسفه از متافیزیک به هرمنوتیک شد به واقعه هرمنوتیکی موسوم است. اهمیتیافتن مطالعه فرایندهای ذهنی در فلسفه غرب موجب شده که فرایند فهم در قالبی توصیفی - تحلیلی مورد توجه ویژه فیلسوفان و متألهان قرار گیرد. در آمدن موضوع فهم و تفسیر به صورت یک ابژه (object) در برابر کنکاشها و نقادیهای فلسفی موجب گسترش دامنه هرمنوتیک به حوزههای مختلفی گشته و دانش الهیات را در جبهههای مختلفی درگیر ساخته است. اصطلاح متن (Text) در این رویکرد جدید، معنایی تازهای یافت. متن هنگامی پدید میآید که از آن فاصله گرفته و به صورت یک ابژه درآید. همه تا پیش از این دوره در جریان متن و درگیر با آن بودند نه آن که از بیرون نظارهگر آن باشند. به عبارت دیگر، فاصله تاریخی میان انسان و متن وجود نداشت. شرط متن، ابهام است که اگر احساس نشود متنی شکل نمیگیرد. یک حادثه تا خود را نگستراند نمیتوان آن را فهمید.
پس هرچه بسط تاریخی بیشتر پدید آید متن نیز بیشتر شکل میگیرد. به علاوه هر فهمی نیز خود پس از مدتی به متنی دیگر تبدیل میشود و لذا هر مفسری با سلسلهای از متون مواجه خواهد بود. این وضعیت را میتوان در قالب الگوی ذیل که نشانگر دور هرمنوتیکی است ترسیم نمود:
Text as objecT
object + Graspe => understanding
understanding + Exprssion => Interpretation
Interpretation + Record => Text
شلایرماخر در دوره اوج فلسفه رمانتیک (فلسفه بازمانده از معرفتشناسی کانت) و در دامن مکاتب نقد ادبی تحتتأثیر نهضت اصلاحدینی (Reformism) به تدوین نخستین نظریه علمی در باب فهم و تفسیر متون پرداخت. البته او با دغدغه تمام بیشتر بهدنبال یافتن شیوهای مطمئن و قابلاعتماد در فهم و تفسیرکتاب مقدس و کشف نوعی خطایاب ذهنی برای بستن راه هرگونه خطا و سوءفهم بود. اما راهی که وی باز نمود پس از او در این مسیر محصور نگشته و دامنههای متعدد دیگری یافت. دیلتای تحتتأثیر نهضت تاریخگروی (Historicism) مسیر هرمنوتیک را به سوی روششناسی علوم انسانی تغییر جهت داد. او بهطور عمیق با این پرسش درگیر بود که آیا فهم عینی و معتبر تنها در انحصار علوم تجربی است و یا علوم تاریخی نیز میتوانند از این ویژگی برخوردار شوند. هایدگر تحتتأثیر پدیدارشناسی (fenomenology) هوسرل از هرمنوتیک ابزاری جهت بنیان نهادن نوعی هستیشناسی مبتنی بر شناخت فرآیند فهم ساخت. گادامر در قالب دیدگاه هایدگر با هدف قراردادن "شناخت فرآیند فهم" در نیمه راه از استاد خویش جدا شده و هرمنوتیک فلسفی را بنیان نهاد. آموزههای هرمنوتیک فلسفی از چنان اهمیتی برخوردارند که همه هرمنوتیستهای پسین را در قالب دفاع و تکمیل یا ردّ و انتقاد در دامنه خود جای داده است. این دیدگاه فلسفی با تأکید بر اصول ذیل بیش از دیگر دیدگاههای هرمنوتیک، سنت تفسیری جهان مسیحیت و اسلام را به چالش کشیده است.
1) فهم متن، محصول ترکیب و امتزاج افق معنایی مفسر با افق معنایی متن است؛ پس دخالت ذهنیت مفسر نه مذموم و بلکه شرط وجودی حصول فهم و واقعیتی اجتنابناپذیر است.
2) فهم متن، یک مونولوگ نیست و مفسر شنوندهای منفعل در برابر پیام متن نمیباشد. بلکه فهم واقعهای دیالتیک و جدلی است که بر اثر دیالوگ مفسر با متن پدید میآید.
3) عملیات تفسیر متن، فرآیندی پایانناپذیر است و در نتیجه قرائتهای مختلف و متنوع از متن، قابل طرح بوده و هیچگونه فهم ثابت و غیرسیال و درک نهایی وجود ندارد.
4) هدف از تفسیر متن درک مراد موءلف نیست؛ موءلف خود یکی از خوانندگان متن است. مفسر با متن و نه موءلف مواجه بوده و به دنبال فهم افق معنایی متبلور در متن است.
5) پیشداوریها (یا پیشدانستهها به تعبیر بولتمان) شرط وجودی حصول فهم و مولدّ عمل فهم هستند؛ گرچه پیشداوریها همه در یک سطح نبوده و قابل تقسیم به مولد و موجب سوءفهم هستند.
6) فهم عینی به معنای درک مطابق با واقع امکانپذیر نیست. زیرا عنصر سوبژکتیو (دخالت ذهنیت مفسر) شرط حصول فهم است.
7) در میان تفاسیر متعدد حاصل از متن، معیاری برای داوری وجود ندارد و نمیتوان تفسیری را معتبر و دیگر تفاسیر را نامعتبر شمرد.
قدرت و هیمنه هرمنوتیک فلسفی موجب نشد که این دانش پس از گادامر به راه خود در گشودن فضاهای جدید ادامه نداده و شخصیتهای بعدی هریک مسیر ویژه خود را نپیمایند. پل ریکور با ترکیبی از دستاوردهای زبانشناسی، فلسفه تحلیل زبانی، ساختارگرایی و شالودهشکنی، اسطورهشناسی، معناشناسی و نشانهشناسی به تدوین نظریه هرمنوتیکی خود پرداخت. او قلمرو هرمنوتیک را در حوزه نمادها تعریف کرده و با این کار به لزوم معناشناسی اسطورهها جهت تفسیر هستی حکم نمود. بنابراین فرآیند تفسیر، فعالیتی فکری مبتنی بر رمزگشایی معنای پنهان در پس معنای ظاهری و یا به عبارت دیگر آشکارکردن سطوح دلالت نهفته در ضمن دلالت لفظی است. بنابراین بسیطترین پیغامی که بهوسیله زبان طبیعی ابلاغ میشود باید تفسیر شود. زیرا تمام کلمات، چندمعنایی هستند و معنای واقعی خود را در فضای ارتباط با مخاطب مییابند. در ضمن ریکور با تلاش جهت برقراری نوعی تمایز میان تفاسیر مختلف از متن تا حدودی از نسبیت هرمنوتیک فلسفی پرهیز کرده و به دغدغه اصلی هرمنوتیک که تلاش جهت دستیابی به تفسیر معتبر بود نزدیک شد.
اریک هرش و امیلیوبتی از دیگر هرمنوتیستهای معاصر هستند که هریک از منظری متفاوت به نقد هرمنوتیک فلسفی پرداختهاند. هرش با دنبالهروی از هرمنوتیک کلاسیک به شدت با نسبیت هرمنوتیک فلسفی به مخالفت برخواسته و در صدد ارایه معیارهایی جهت بازشناسی تفسیر معتبر از غیرمعتبر برآمده است. او تمام اختلافات فهم را ناشی از مرحله توضیح و تبیین و نه مرحله فهم میشمرد. درواقع ما انسانها از دو نوع مهارت کاملاً متفاوت برخورداریم که یکیدانستن آنها گادامر را در ارایه نظریه هرمنوتیک فلسفی به اشتباه انداخته است: مهارت فهم و مهارت تفسیر. امیلوبتی منتقد دیگر گادامر است که به خاطر از بینبردن امکان بازشناسی تفسیر ذهنی از تفسیر معتبر بر او به شدت میتازد. او با دنبالهروی از سنت هرمنوتیک دیلتای در صدد ارجاع هرمنوتیک از نظریه فهم به روش فهم است.
نتیجه از این بحث مختصر آن که هرمنوتیک در دوره تاریخی خود شاهد دیدگاههای متعددی و رهیافتهای متنوعی بوده که بدون آشنایی با آنها نمیتوان نسبت درستی میان این حوزه معرفتی با حوزه تفسیر برقرار کرد. مباحث هرمنوتیک مانند بسیاری دیگر از پدیدههای فکری غرب غالباً به طور گزینشی و ناقص با اهدافی تبلیغی و غیرعلمی درون جامعه ما راه یافته و در مقابل، گروهی دیگر نیز بلافاصله با واکنشی منفی در برابر این مباحث به عنوان پدیدههای ممنوع و حرام در صدد دفاع از دین در برابر این دشمن بییال و اشکم و سر برآمدند. حقیقت امر آن است که سنت هرمنوتیک در دامن خود دیدگاههای متفاوتی را پرورانده که چه بسا برخی از آنها تا حدود زیادی با سنت تفسیری ما هماهنگ و به آن نزدیک باشند. بنابراین بهتر آن است به جای طرح غیرعالمانه این مباحث به بررسی زمینه شکلگیری و دیدگاههای مختلف هرمنوتیک پرداخته و سپس وضعیت تفسیر را در حوزه اسلامی بررسی نموده و سرانجام با مقایسه این دو حوزه به تعاملی عالمانه میان آنها نایل شویم. مقایسه سنت تفسیری کتاب مقدس با سنت تفسیری قرآن میتواند ما را به شناخت ویژگیهای خاص تفسیر قرآن رهنمون ساخته و به این پرسش پاسخ دهد که مباحث هرمنوتیک تا چه اندازه ناظر به وضعیت خاص کتاب مقدس بوده و چه اندازهای بهطور مطلق و قابلتعمیم بر تفسیر قرآن هستند؟ در این صورت باید از یکسو به گزینش آگاهانه از این دیدگاهها دست زده و از سوی دیگر به تأسیس برخی نظریات و دیدگاههای متناسب با وضعیت بومی تفسیر قرآن بپردازیم. در این راستا توجه به این نکته نیز بسیار حایز اهمیت است که دانش هرمنوتیک در غرب، زاییده و متأثر از حوزههای مختلفی از دانشهای انسانی است که بدون گذر از آنها نمیتوان به دیدگاه جامعی در این حوزه دست یافت. نظریه معرفتشناسی، اصول و قواعد تفسیر، ماهیت وحی، زبان قرآن و رابطه علم و دین نمونههایی از این دست مسایل هستند.
معرفتشناسی، رویکرد نسبتاً نوینی در تاریخ فلسفه به شمار میرود که در عصر جدید در دامن فلسفه غرب رشد و نمو کرده است. مسایل این حوزه فلسفی هیچگاه دغدغه اصلی فلاسفه اسلامی نبوده و لذا آنان درباره رابطه عین و ذهن در نقش مسأله اصلی معرفتشناسی تنها به بحث مختصری در زمره مباحث وجودشناسی در قالب مبحث "وجود ذهنی" بسنده نمودهاند. فلاسفه اسلامی معمولاً در بحث از وجود ذهنی، خود را در مقابل سوفسطاییان قرار داده و پس از رد و ابطال چند شبهه معین بهگونهای شتابزده به این نتیجه میرسیدند که امکان فهم عینی از جهان خارج وجود دارد و صورتهای ذهنی ما میتوانند کاملاً مطابق با واقعیات خارجی باشند. این در حالی است که امروزه به ندرت ادعای مصونیت فرآیند شناخت از هرگونه تأثیر ذهنی یا روانی مطرح میشود. بدیهی است که بدون تعیین موضع در این حوزه هرگز نمیتوان به دیدگاهی هرمنوتیکی دست یافت. به عبارت دیگر هر دیدگاه هرمنوتیکی خود متوقف بر نظریه ویژهای در معرفتشناسی است. پیشرفتهای حاصله در این حوزه به یاری یافتههای دانش روانشناسی این واقعیت را غیرقابل انکار ساخته است که ما انسانها در همه شناختهای خود به نوعی تعامل میان ذهن و عین میرسیم؛ نه آن که همچون آینه تصوری از جهان خارج در ذهنمان نقش بندد. بنابراین مسأله اصلی در مطالعه فرآیند فهم، شناخت عوامل تأثیرگذار بر آن است. این عوامل را میتوان در تقسیمی ابتدایی به دو گونه "متدلوژیک" و "سایکولوژیک" تقسیم کرد. در دسته اول، عواملی جای میگیرند که به طور خودآگاه و در قالب روشی معین به وسیله شخص در فرایند فهم تأثیر داده میشوند. از این عوامل در سنت تفسیری ما تحتعنوان تفسیر به رأی یاد میشود. در دسته دوم از عواملی سخن به میان میآید که به طور ناخودآگاه و فراروشی خود را در فرایند فهم دخالت میدهند. چهبسا میزان تأثیر دخالت این عوامل را نیز بتوان با مطالعه و شناسایی به حداقل ممکن رساند.
اصول و قواعد تفسیر از دانشهای درجه دو به شمار میرود که از مطالعه یک سنت تفسیری خاص به دست
میآید. مفسران اسلامی معمولاً به این دانش به طور مستقل و ویژه نپرداخته و بلکه در لابهلای متون تفسیری خویش گاهبهگاه از برخی اصول و قواعد تفسیری خود پرده برداشتهاند. گذری اجمالی به مقدمههای بسیار کوتاه مفسران در آغاز کتب تفسیری خویش گواهی بر این مدعاست. با این حال رویکردهای متفاوت تفسیری در تاریخ اندیشه اسلامی نشانگر وجود اصول و قواعد نسبتاً متفاوتی میان مفسران است که مطالعه و تدوین آنها ما را در شناخت پیشفهمهای مفسران، توانا ساخته و از سوی دیگر امکان ارزیابی تفاسیر آنها را براساس مبانی و روشهای تفسیریشان فراهم میسازد. از نکات بسیار قابلتوجه در سنت تفسیری ما پذیرش نسبی تعدد و تکثر تفاسیر از قرآن است. مفسران اسلامی معمولاً این واقعیت را به راحتی پذیرفتهاند که فهمهای متعددی از آیات قرآن برای افراد مختلف قابل حصول است. از این روی در تفاسیر خود به ذکر اقوال مختلف در تفسیر آیات پرداخته و گاه یا پارهای از آنها را به صورت ترکیب عطفی یا فصلی (امکان پذیرش همه آنها با هم و یا یکی از آنها) قابل پذیرش میشمردند. این سنت تفسیری نوعی ثبات و استمرار بر فرآیند فهم قرآن حاکم ساخته است. به علاوه برخی نظریات تفسیری نیز برای توجیه تعدد تفاسیر در تاریخ تفسیر اسلامی پدید آمده که نظریه "ظاهر و باطن قرآن" و "جری و تطبیق آیات بر مصادیق متعدد" از این نمونه نظریات هستند.
بررسی ماهیت وحی از جمله مسایلی است که متألهان هر سه دین ابراهیمی را به میزان نسبتاً همسانی به خود مشغول کرده است. بحث از کلام الهی از نخستین مسایل مطرحشده در الهیات اسلامی به شمار میرود. متکلمان مسلمان پس از درگیریهای مربوط به قدمت و حدوث کلام الهی به بحث از ماهیت وحی که نزول الفاظ و یا معانی است روی آوردند؛ اما اینبار به سرعت همگی دیدگاه نزول لفظی وحی را پذیرفته و دیدگاه "وحی به معنا" در اندیشه کسانی مانند ابنکلاب محصور مانده و استمرار چندانی نیافت. این در حالی است که امروزه بسیاری از متألهان مسیحی در نزاع وحی زبانی و غیرزبانی که نزدیکی بسیاری با نزاع وحی لفظ و معنا در الهیات اسلامی دارد طرفدار نظریه غیرزبانی هستند و روشن است که دیدگاه هرمنوتیک فلسفی با پذیرش انحصار وحی به معانی و نسبتدادن الفاظ متن مقدس به پیامبر با چالشهای کمتری مواجه خواهد بود. از این روی بررسی مجدد این مسأله جهت دستیابی به دیدگاه استوارتر و قابلدفاعتری از تبیین ماهیت وحی ضروری مینماید. علاوه بر آن بحث اعجاز قرآن که از دیگر تمایزهای این متن با کتاب مقدس تلقی میشود، میتواند بر دیدگاه هرمنوتیکی ما تأثیرگذار باشد. البته از این واقعیت نیز نمیتوان غافل شد که بحث اعجاز قرآن در دورهای خاصی (حدود نیمه دوم قرن سوم) در زمره مباحث کلام اسلامی در آمده و در طول تاریخ خود شاهد تبیینها و تقریرهای متعدد و متفاوتی بوده و از سوی دیگر با چالش و اشکالات بسیاری نیز مواجه بوده است. بنابراین بهطور طبیعی طرح آن تنها در صورت دستیابی به تبیین قابل دفاع و رفع اشکالات و شبهات مربوط به آن ممکن بود.
زبان قرآن از دیگر موضوعاتی است که در سنت تفسیری ما کم و بیش درباره آن تحت عناوین دیگری سخن به میان رفته و دیدگاههای قابلتمایزی را پدید آورده است. دیدگاه عرفای مسلمان، اخباریان شیعه، فقهای اصولی و... در این مسأله قابل استخراج است. با این حال موضوع زبان قرآن از شاخههای حوزه عمومی زبان دین به شمار میرود که از مهمترین مسائل کلام جدید به شمار رفته و تا اندازه زیادی از رهیافتی متفاوت نسبت به رهیافت قدما برخوردار است. در حوزه زبان دین پیش از آنکه در صدد شناسایی زبان متن مقدس باشیم در صدد پاسخ به این پرسش بر میآییم که اصولاً امور قدسی قابل تعبیر در قالب زبان بشری هستند و آیا زبان بشری که بازتاب زندگی انسان بر این کره خاکی است توانایی و ظرفیت بارداری مفاهیم غیرمادی دین را دارد. اگر چنین است آیا ادیان برای انجام این مقصود به استفاده از زبان ویژه و متفاوت از زبان روزمره ناچار نخواهند بود و اگر باز اینچنین است این زبان چه نوع زبانی بوده و ماهیت و شاخصههای آن چه بوده و چگونه قابل فهم است. در این رهیافت است که برخی به اسطورهای بودن یا نمادین و سمبلیک بودن زبان قرآن گرویده و بهطور طبیعی منطق متفاوتی برای فهم و تفسیر قرآن ارایه میدهند. در صورتی که اگر تبیین معقول و قابلدفاعی از نظریه زبان عرفی ارائه شود و یا زبان دینی زبانی چندگونه تلقی شود، آنگاه گرامر دیگری برای فهم و تفسیر قرآن مقتضی خواهد بود.
نزاع علم و دین یکی از مهمترین عوامل پیدایش و رشد و نمو دانش هرمنوتیک در غرب به شمار میرود. تعارضهای نسبتاً بسیار گزارههای کتاب مقدس با یافتههای علوم تجربی و حتی انسانی جدید بهطور طبیعی متألهان مسیحی را به تأمل در اینباره کشانده است. نظریات متنوعی تاکنون در اینباره مطرح شده و همچنین یکی از دغدغههای دینپژوهان به شمار میرود. این مسأله در حوزه قرآن به نحو کاملاً مشهودی وضعیت دیگری یافته است. قرآن بر خلاف کتاب مقدس تا اندازه زیادی خود را از اظهار نظر در حوزه علوم تجربی دور نگهداشته و در موارد اظهار نظر نیز موارد تعارض از آمار چندان زیادی برخودار نیستند. درواقع قرآن با رویکرد خاص خود توانسته حریم خود را از تعرضات مدام علوم تجربی به دور نگهدارد. با این حال مسأله مزبور در حوزه قرآن نیز مصادیقی داشته که به ناچار پاسخ مناسبی را میطلبد. هر یک از این پاسخها نیز ممکن است دیدگاه هرمنوتیکی ویژهای را بطلبد.
در پایان ذکر این نکته لازم است که مقدمات هرمنوتیک و حوزههای درگیر با آن به چند مورد پیشگفته محدود نمیشود و بلکه هرمنوتیک در میان علوم انسانی از گستره بسیار وسیعی برخوردار است که اشراف به آن برای ارائه دیدگاهی مستقل ضروری مینماید.
1) Encyclopedia of Britanica: HERMENUTICES.
2) Encyclopedia of Religion: HERMENUTICES.
3) Religious Dialogus Revolution, Hassan Hanfi, The Anglo - Egyptian Bookshop, Cairo 1977.
4) نصر حامد ابوزید، اشکالیات القرآءة و آلیات التأول، المرکز الثقافی العربی، بیروت، 1995.
5) نبیه قاره، الفلسفه و التأویل، دارالطلیعة، بیروت 1988.
6) فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1367.
7) موریس بوکای، تورات، انجیل و قرآن و علم، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
8) احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، تهران 1380.
9) بابک احمدی، ساختار و تأویل متن، نشر مرکز، تهران 1372.
10) ریچارد ا. پالمره، علم هرمنوتیک، ترجمه حنایی کاشانی، انتشارات هرمس، تهران 1377.
11) جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، انتشارات الهدی، تهران 1376.
12) ولفسون، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، انتشارات هدی، تهران 1368.
13) علیرضا قائمینیا، قوس هرمنوتیکی، معاونت اساتید معارف، قم.
14) ژوزف بلایشر، گزیده هرمنوتیک معاصر، ترجمه جهانگیری، نشر پرسش، 1380.
15) مجله «الحیاة»، ویژهنامه «الدراسات القرآنیة المعاصرة واشکالیات هرمنیوطیقا النص الدینی».
16) مجله پژوهشهای قرآنی، ویژهنامه «انسانشناسی».
17) مجله «قبسات»، ویژهنامه هرمنوتیک.
18) مجله «قضایا اسلامیة معاصرة»، ویژهنامههای «منهجالتعامل معالقرآن» و «اشکالیات التأویل».
19) مجله «کتاب نقد»، ویژهنامه هرمنوتیک.
20) مفهوم النص، نصر حامد ابوزید، المرکز الثقافی العربی، بیروت 1998.
21) منطق و مبحث علم هرمنوتیک، محمدرضا ریختهگران، نشر کنگره، تهران 1378.
22) هرمنوتیک کتاب و سنت، مجتهد شبستری، طرح نو، تهران.
23) هرمنوتیک مدرن، نیچه و هایدکر و گادامرو... بابک احمدی و...، نشر مرکز، تهران 1377.